نیایی ضرر کردی ......

قاصدک

سراغت را


از “قاصدک” که می گیرم


تابی خورده و در دل ابرها” گم می شود


غصه ام می گیرد


می دانم!


شرم دارد از اینکه،


خبر دهد،


رفتنت” همیشگی بود”

+ نوشته شده در پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:,ساعت 3:38 توسط aryan |

 

وقتی که گریه م میگیره ، دلم میگه مبارکه

قدر اشکات رو بدون ”

هنوز چشمات بی کلکه” ”

+ نوشته شده در سه شنبه 3 دی 1392برچسب:,ساعت 22:12 توسط aryan |

تو که باشی بس است …


مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟

+ نوشته شده در شنبه 2 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:58 توسط aryan |

حرف

حرف.....!

بعضی حرفا رو

هر چقدر هم بقیه بگن

تا خودت تجربه نکنی

و به غلط کردن نیفتی بـاور نمی کنی ...!


+ نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:33 توسط aryan |

+ نوشته شده در چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:,ساعت 21:24 توسط aryan |

 

انسان ها دو دسته اند

 

ان هایی که بیدارند در تاریکی....

 

و انهایی که خوابند در روشنایی....

+ نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:,ساعت 14:4 توسط aryan |


زندگي دفتري از خاطره است

 

يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

 

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم


نيلوفر

 

ادامه شعرت:
انچه باقيست فقط خوبـــــــــــــــــــــــــي هاست..
اين قسمتش از همش بهتر بود چرا ننوشتي؟؟

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 22:37 توسط aryan |

52


من دلم میخواهد: خانه ای داشته باشم پردوست! دوستهایم بنشینند آرام! گل بگویند و همه گل شنوند.

بر درش برگ گلی بگذارم!


روی آن هم بنویسم: "خانه ی ما اینجاست"


تا که سهراب نپرسد دیگر: خانه ی دوست کجاست؟

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 20:55 توسط aryan |

12

ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

+ نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:22 توسط aryan |

+ نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:54 توسط aryan |